| ||
|
مهدی قزلی
اینجا خانه شهیدان دوراندیش است. رهبر انقلاب در خانهی شهدا اگر چای تعارف كنند میخورد. بقیه مبهوت ایشان میشوند ولی آقا با صمیمیت تمام چایشان را میخورند. در خانه شهدای دوراندیش هم فقط آقا چایشان را خوردند و پدر شهدا كه میخواست رهبر و مهمانش احساس راحتی داشته باشد.
آقا به برادرزاده شهیدان دوراندیش گفت چون كلاس سوم هستی از روی روسری سرت را می بوسم. یكی از همراهان كه كنارم بود گفت: این حرف آقا هیچ وقت از یاد این دختر نمیرود. فردایش مرآتی از دخترك راجع به دیدار رهبری پرسیده بود و دخترك فقط به همین ماجرا اشاره كرده بود. مردم بو برده بودند آقا بالاخره میروند خانه شهید محمدزاده. یكیشان میگفت: خانواده شهید كوچه را آب و جارو كردند و ما فهمیدیم. یكی دیگر میگفت: شهید محمدزاده آدم كوچكی نبود حتما آقا میآمد خانهشان. یكی دیگر هم گفت: ما رفت و آمد شماها را زیر نظر داشتیم. به هرحال همسایهها بعضی با لباس رسمی و بعضی با چادر رنگی و دمپایی و حتی زیر شلوار یكی دو ساعتی توی كوچه منتظر ماندند و به هدفشان هم رسیدند. فكر نمیكردیم آقا از خانه شهید محمدزاده بیرون بیایند به خاطر مردمی كه ازدحام كرده بودند. یكدفعه غافلگیر شدیم همهمان. حتی عكاس یادش رفت باید تنظیم نور جدید كند. فقط رسید تند تند عكس بگیرد. توجه رهبر به بچههای كوچك در خانه شهدا عجیب است. این یكی كه مادرزاد نابینا بود 2-3 دقیقه كنار آقا ماند و ایشان برایش دعا خواند. مادر شهیدان زیبایی میگفت سر ناهار بودیم كه ساك فرزند شهیدمان را آوردند. آنها هم همه وسایلش را از آن موقع دست نخورده نگه داشتهاند. از پلاك و تسبیح گرفته تا دستمال كاغذی و حبه قند بسته بندی شده. وسایل سه شهید این خانه، یك موزه ساده و دلنواز را تشكیل داده. محمدرضا و عبدالرضا زیبایی همنام دو عموی شهیدشان بودند كه مرتب توی اتاق میچرخیدند. آقا طبق معمول به كودكان خیلی محبت كردند و البته به پدر هر دو گفتند چرا فقط همین یكی؟ منبع:farsi.khamenei.ir برچسبها: بنده يك وقتى در اوائل انقلاب، اين آيهى شريفهى سورهى نحل را خواندم: «اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم. و اوحى ربّك الى النّحل ان اتّخذى من الجبال بيوتا و من الشّجر و ممّا يعرشون. ثمّ كلى من كلّ الثّمرات فاسلكى سبل ربّك ذللا يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فيه شفاء للنّاس». گفتم بله، اين جوانهاى طلبه مثل زنبورهاى عسل رفتند بر روى گلهاى معرفتى كه از بيان امام روئيده بود، نشستند تغذيه شدند، بعد راه افتادند به سرتاسر كشور، به مردم عسل دادند، به دشمنان نيش زدند؛ هم عسل، هم نيش؛ نيش و نوش با هم. از هيچ دستهاى، از هيچ حزبى، از هيچ جمعيت ديگرى غير از روحانيت، اين كار برنمىآمد. و اگر اين نميشد، اين انقلاب اجتماعى به وقوع نميپيوست؛ انقلابى كه همان شعارى كه در تهران روز عاشورا داده ميشود، در فلان كورهدهِ يك استان دورافتاده هم مردم راهپيمائى ميكنند، همان شعار را ميدهند، همان حرف را ميزنند، همان درخواست را ميكنند. اين ميشود انقلاب اجتماعى؛ كه نتيجهاش سقوط آنچنان حكومتى است، و تشكيل اينچنين نظامى. استقامت و استحكام و ريشهدارى اين نظام به گونهاى است كه به توفيق الهى، قرنها اين نظام پابرجا خواهد بود. منبع:http://farsi.khamenei.ir برچسبها: بازدید از جبهه
در آغاز جنگ بر حسب مسئوليتي كه داشتم در كردستان بودم مقام معظم رهبري در آن زمان به خاطر حساسيت جبهههاي جنوب بيشتر در خوزستان تشريف داشتند .
لذا ما از حضور ايشان در منطقه عملياتيمان در روزهاي اول، محروم بوديم تا اينكه در اواخر 59 بود كه ايشان به كردستان تشريف آوردند، من فرمانده منطقه عملياتي مريوان بودم با برادر عزيزم، حاج آقا متوسليان ايشان از سپاه بود، و من از ارتش كه فرماندهي منطقه عملياتي مريوان تا حدود نوسود و سقز را بر عهده داشتيم ميدانيد كه سال 59 كردستان وضع مساعدي نداشت نه تنها به خاطر هجوم عراق مرزها ناامن بود بلكه بسياري از نقاط آن هم همراه با توطئه و خطر مينگذاري و خطر تهاجم ضدانقلاب، ناامنيهاي جادهاي، حتي ناامنيهاي پروازي و هليكوپتري بود، به طوري كه در چندين مورد از پايين به هليكوپترها تيراندازي ميشد حتي رئيس بانك مريوان هم در هليكوپتر شهيد شد بنابراين حضور يك مقام برجستهاي مثل آقا درسال 59 در آن منطقه كه حتي پادگان مريوان هم زير توپ 130 دشمن بود و هم خمپاره ضدانقلاب، براي ما فوق العاده مهم و روحيهبخش بود. عراق هم به حضور ايشان در منطقه پي برده بود لذا چندين بار با اختلاف چند دقيقه موضع و محلي را كه ايشان بودند بمباران كرد. به هر جهت اقامت طولاني آقا نشان دهنده اين بود كه حضور فرمانده اصلي در لحظات بحراني در كنار رزمندگان بسيار مهم و روحيه بخش است. برچسبها: ارتباط با خانواده شهداء
در دیداری که آقا در مشهد با خانواده های شهدا داشتند، یک روز از خانواده ای دلجویی می کردند که چهار فرزندشان شهید شده بود. مقام معظم رهبری بعد از اینکه عکس شهیدان را برایشان آوردند، اسامی همه اعضای خانواده را سؤال فرمودند. به روایت حجت الاسلام والمسلمین مجتبی ذوالنوری – فرمانده تیپ 83 امام صادق(ع) در زمان جنگ برچسبها: دو نامه در نیمه شب
چيزي خيلي به كمك ما آمد، پيغام مرحوم اشراقي بود. يادم رفت بگويم؛ سر شب مرحوم اشراقي، داماد امام ،از تهران با من تماس گرفت و خبرها را پرسيد. من گفتم قرار بر اين است كه عمليات انجام شود و ظاهراّ من اظهار ترديد كرده بودم كه دغدغه دارم ممكن است عمليات انجام نشود و مگر اين كه امام دستور دهد. ايشان رفت با امام تماس گرفت، پيغام داد امام دستور دادند تا فردا سوسنگرد بايد آزاد شود و تيمسار فلاحي هم بايد مباشر عمليات باشد.من اين را نگفته بودم چون دير وقت بود. شايد هم فكر ميكردم كه صبح بگويم. وقتي كه اين مسئله پيش آمد، گفتم حالا وقتش است كه اين پيغام را بدهم. نشستم دو نامه نوشتم . يكي ساعت يك و نيم بعد از نصف شب و يكي ساعت دو.ساعت يك و نيم به سرهنگ قاسمي، فرماندهي لشكر 92، نوشتم كه داماد حضرت امام، از قول امام ، پيغام دادند كه فردا بايد حصر سوسنگرد شكسته شود و اگر تيپ دو نباشد، اين كار انجام نميشود.به تيمسار ظهيرنژاد گفتم و ايشان هم قول داده كه با بنيصدر صحبت كند؛ تيپ بيايد و شما هم آماده باشيد كه تيپ را به كار بگيريد. مبادا به خاطر پيغامي كه سر شب آمده، تيپ را از دور خارج كنيد. نامه را دادم به دست يكي از برادرها و گفتم اين نامه را ميبري و اگر سرهنگ قاسمي خواب هم بود از خواب بيدارش ميكني و نامه را به دستش ميدهي. يك نامه هم ساعت 2 براي سرتيپ فلاحي با همين مضمون نوشتم با اين اضافه كه امام گفتند سرتيپ فلاحي هم بايد در جريان عمليات باشد و نظارت كنند. اين ماجرا را هم نوشتم كه ميخواستند تيپ را از ما بگيرند و گفتيم كه بايد تيپ باشد و شما مسئول هستيد كه اين را بگيريد و كار كنيد.هر دو نامه را به شهيد چمران دادم و گفتم شما هم بنويس كه نظر هر دويمان باشد. ايشان هم پاي هر كدام يك شرح دردمندانهاي نوشتند.ايشان هم كه ميدانيد خيلي ذوقي و عارفانه مينوشتند.من خيلي قرص و محكم نوشتم؛ او خيلي دردمندانه. گفتم هر كس بخواند، دلش ميسوزد. ساعت2 هم نامهي دوم را براي سرتيپ فلاحي فرستادم.خيالم راحت بود كه كار انجام ميشود اما باز هم دغدغه داشتيم. بارها شده بود كه كار تا لحظات آخر رسيده بود و به دليلي تعطيل شده بود.صبح زود كه از خواب براي نماز بلند شدم، ديدم اوضاع خوب است. ساعت 5 صبح تيپ 2 از خط عبور كرده بود. همان زمان كه نامه را دريافت كردند، مشغول شدند و بعد از دريافت نامه حركت كرده بودند. برچسبها: ادامه مطلب شهید کاوه
خدا را سپاسگذاريم كه توفيق دست داد تا شما عزيزان لشگر ويژهي شهدا را در مقرتان زيارت كردم آرزويي بود و ياد نيكي از شماها در دل ما، در زمان اوايل تشكيل اين تيپ و لشگر. هر چه ما شنيده بوديم تعريف و تمجيد و ستايش قهرمانيها و شجاعتهاي اين لشگر بود.البته حقيقتاً با همه دل عرض مي كنم جاي اين شهيد عزيزمان خالي است. شهيد محمود كاوه و همهي شهدا، چه سرداران و چه بقيهي برادراني كه به شهادت رسيدهاند؛ اما خوب بعضيها را انسان از نزديك ميشناسد، فضايل آنها را ميداند، ارزشهايي را كه گاهي در يك انسان، در يك جوان جمع شده از نزديك لمس ميكند و اي عزيزان محمود كاوه از اين قبيل بود. منبع: وبلاگ كاوه
برچسبها: از تو به يك اشاره ... يك روز در شهريور 1320 چند لشگر از شرق و چند لشگر از غرب وارد كشور شدند و چند تا هواپيما در آسمانها پيدا شدند؛ نيروهاي نظامي آن روز كشور از پادگانها هم گريختند! نه فقط در جبههها نماندند، بلكه آنهايي هم كه در پادگان بودند، خزيدند تو خانهها و خود را مخفي كردند.
برچسبها:
اشغال خرمشهر آن روز وضع نيروهاي مدافع ما در اهواز خيلي نابسامان بود، لذا ما از اهواز نميتوانستيم نيرو بفرستيم و بايد از دزفول ميفرستاديم يا از هر جاي ديگري كه فرماندهي نيروي زميني ميفرستاد كه آن هم در دزفول مستقر بود. هر چه ما گفتيم اعتنايي نكردند. برچسبها:
تيپ 2 لشگر 92 گروه رزمي 148 بود. گروه رزمي چيزي بين گردان و تيپ است؛ گرداني كه نزديك به تيپ است، بهش گروه رزمي ميگويند. برچسبها: |
|