ناوشکن ، نگاه حیدری توست ...
از آن سر دنیا نشسته اند و دوربینهای لیزری کار گذاشته اند و عکس و فیلم از در و دیوار می گیرند تا بلکه بتوانند راهی به شناخت این معمای غامض ببرند !
اما نمی توانند ...
سی و چهار سال است که نمی توانند ...
و ما شیداییان و دلباختگان ولایت هر یک به قدر و فهم خویش ادراک می کنیم.
بعضی هامان نمی دانستیم ، هیچ نمی دانستیم و در این جهل گسترده مانده بودیم و همین جهل سبب می شد گاهی حنجره شیطان گردیم ...
بعضی هامان از ابتدا می دانستیم و هم باور داشتیم ولی شاید گهگداری وسواس شیاطین کارگر می افتاد و زانوان ایمانمان سست می شد ...
بعضی دیگر اما موقن بودیم ، هم می دانستیم و هم باور داشتیم هم بر این باور استقامت می کردیم ...
بعضی دیگر که جداً از ما نیز نبودند ، می دانستند اما عداوت و خصومت می کردند و هر آنچه آب بود به آسیاب دشمن می ریختند تا منافع پست و حقیر دنیوی خود را تامین کنند ...
تا آنکه غبار های فتنه همه جا را در بر گرفت و دیگر شب از روز قابل تشخیص نبود .
تا آنکه امتحان الهی مقرر گردید تا مرد را از نامرد جدا سازد .
تا آنکه دستور فرقان نازل شد .
دیگر نیازی نبود لباس خوب و باطل ، جامه حق بپوشد و حق و یارانش تنها و غریب در کنج انزوا بسوزند و دم بر نیاورند ...
غبار فتنه به سرعت همه جا را در بر گرفت و پوشاند و به فرموده خودت در هجوم غبار ها همیشه همه چیز مبهم و نامعلوم است
تا آن غبار کنار برود و حقیقت عیان گردد و مرد و نامرد مشخص شوند.
آن روز است که عیار مردانگی بالا می رود و غیرت و شرافت و آزادگی خریدار می یابد.
و تو تمام این ها را می دانستی و از مدتها قبل انذار می دادی اما گوش شنوایی نبود ...
تا آنکه از صفین گفتی و پرده ها یک یک کنار رفت...
آنان که استقامت کرده بودند ، همانان که موقن بودند و باورشان ناب و اصیل بود تنها کسانی بودند که مرد این میدان بودند ...
و دیگران که باور نداشتند یا اگر داشتند کم بودند بعد از فرو نشستن غبار فتنه ها ، موقن شدند .
اما برای ما که کلام تو حجت بود .
برچسبها: <-TagName->
ادامه مطلب