| ||
|
منبع:http://www.leader-khamenei.com برچسبها: یارب به علـــــــــی و میــــثم تمارش **************** صد شکر که دستان ولی بر سر ماست **************** من قلب سیاه ظالمان می شکنم **************** ما هستـی خویش به ولــی می بازیم منبع:sher-agha.blogfa.com
برچسبها: ادامه مطلب روز و شب ما اگر جهنم گردد **************** قبل از تو دلم گلی کــــه نیکوست نداشت **************** تا نور ولا بــه سینه ی ما تابید ****************
ما شاکر حقیم کــه داریم تو را **************** آنان که به ظاهـــــــــر غــــم مــردم دارند **************** نام حسن ، شهرت حسن زاده ای **************** از عشق تو رهـــــــــبرا نمردن ظلم است **************** راه تو سعادت بخـــــــش، راه دشمنت بیراه **************** برخون حسین شاه شـــهیدان صلوات منبع:sher-agha.blogfa.com برچسبها:
*** ورود به دنیا طلبگی در پایان دوره دبستان، آینده سید علی و راه پیش رو، همان ورود به دنیای طلبگی، کسوت روحانیون و آموزش در حوزه علمیه بود. "چه زمانی فکر آینده افتادم؟ یادم نیست. اما این که در آینده زندگی خودم بنا بود چه شغلی را انتخاب کنم، از اول برای خود من و برای خانواده من معلوم بود. همه میدانستند که من بناست طلبه و روحانی شوم. این چیزی بود که پدرم می خواست و مادرم به شدت دوست می داشت. خود من هم علاقه مند بودم."
آشنایی با این دو روضه خوان بزرگسال، زمینه منبر رفتن سید علی را فراهم کرد. یکی از اینان کاظم طالبیان بود که هر هفته روزهای چهارشنبه پیش از ظهر در خانه اش روضه زنانه برپا بود. در مشهد رسم است وقتی روضه خوانی صاحب مجلس باشد، بقیه مداحان در خانه او حاضر می شوند و روضه خوانی می کنند. به این، روضه نافله می گویند؛ چون پولی در کار نیست و مداحان با همان جیبی که آمده اند، مجلس را ترک می کنند. طالبیان به سید علی نوجوان پیشنهاد کرد در مجلس او سخنرانی کند." گفتم: من منبر بلد نیستم. گفت چه عیبی دارد؟ گفتم از پدرم می پرسم. پدرم گفت: خیلی خوب است. مرا تشویق کرد که حتما برو. گفتم بلد نیستم. گفت از روی کتاب به تو یاد می دهم ...کتاب را ببر و از روی آن بخوان؛ یواش یواش راه می افتی."
پدر جلاءالعیون مجلسی را از کتاب خانه بیرون کشید و بخشی که مربوط به زندگی امام محمد باقر(ع) می شود، پیش روی او گشود و گفت که بخواند. خواند تا اگر اشتباهی می کند، پدر تصحیح کند. پس از آن مجمع الفروغ را به دست گرفت و چند مسئله را به پسر یاد داد. سید علی که تا آن زمان فقط کتب درسی جا به جا کرده بود، این بار دو کتاب بزرگ تاریخی و فقهی را زیر بغل گرفت و راهی خانه طالبیان شد.
صاحب مجلس که دید آخوند نوجوان با دو کتاب قطور پا به خانه اش گذاشته، مطمئن شد که این هفته منبری خواهد داشت. " به شدت خجالت کشیدم...بعد از چند روضه نوبت من شد. گفت: آقای خامنه ای بفرمایید...می ترسیدم. نمی دانستم چه می شود رفتم توی اتاق زن ها."
کتاب را بست جلاءالعیون را باز کرد و دو صفحه ای که پدر از زندگی حضرت محمد باقر (ع) نشان کرده بود را خواند. منبر سید علی نسبت به روضه هایی که مداحان حاضر می خوانند طولانی شد. از اتاق که آمد بیرون یکی از روضه خوان ها، شیخ صابری، که شوخ طبع هم بود با لهجه غلیظ خراسانی گفت که می خواستی تا آخر کتاب بخوانی؟ بر خجالت های علی آقا افزوده شد. هنگام خروج از خانه، طالبیان "یک اسکناس پنج ریالی نو به من داد به عنوان پول منبر. با این که به روضه خوان ها پول نمی دادند، اما به من داد. گفتم: نمی خواهم."
بسیار اصرار کرد. سید علی با آن اسکناس به خانه بازگشت. تا آن زمان کسی چنین پولی به او نداده بود. علی آقا خبر این پاکت را به پدر رساند. اوقات حاج سید جواد تلخ شد و تشر زد که بی خود گرفتی؛ دیگر این این کارها نکن. این نخستین منبر زندگی سید علی خامنه ای با همه تلاطمات بود. برچسبها: حاج محمد اسماعیل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از کاسبان دین دار و باسواد مشهد بود. او پذیرفت که دخترش به عقد طلبه تازه از قم برگشته ای درآید که تصمیم دارد در مشهد ساکن شود، آیت الله میلانی و دیگر بزرگان اهل علم مشهد او را می شناسند و تایید می کنند و به او علاقه دارند. برچسبها: |
|